شاعر : حمید رضا برقعی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی
قصه را زودتر ایکاش بیان میکردم قصه زیباتر ازآن شد که گمان میکردم برکهای رود شد و موج شد و دریا شد با جـهـاز شـتـران کـوه اُحُـد بـرپا شد
و از آن آیـنـه بـا آیـنـه بـالا مـیرفـت دست دردست خودش یکتنه بالا میرفت
تاکه بـعـثـت به تکـامـل برسدآهـسته پیش چشم هـمه از دامنه بالا میرفت
تا شهـادت بـدهـد عـشق ولیالله است پـله درپـله ازآن مـأذنه بـالا میرفت
پیـش چـشم همه دست پـسر بنت اسـد بیـن دسـت پـسـرآمـنـه بـالا میرفـت
گـفت: اینبار به پـایـان سفـر میگویم بـارهـا گـفـتـهام و بـار دگر میگـویـم راز خلقت همه پنهان شده در عین علیستکهکشانها نخی ازوصلۀ نعلین علیست گفت ساقیِ من این مرد وسبویم دستش بگـذارید که یک شمه بگـویم؛دستـش
هر چه درعالمبالاست تصرف کرده شبمعراج به من سیب تعارف کرده
گـفـتـنیها هـمـگی گـفـته شدآنجـا اما واژه درواژه شـنـیـدنـد صــدا را امـا سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زدآنکه فهمید وخودش را به نفهمیدن زد
میرودقصۀ ما سـوی سرانجـام آرام دفـترقـصه ورق میخـورد آرام آرام